STORIES TIME KOREA

STORIES TIME KOREA

وقت داستان های کره ای
STORIES TIME KOREA

STORIES TIME KOREA

وقت داستان های کره ای

LOVELY(4

سلا سلام سلااااااااااااام

امشب باقسمت جدید اومدم

نظر بدینا

خواهشن

بپررررررررررررررررررر ادامه 

  (بکهیون)

توی ماشین نشسته بودیم.

با اینکه هدفون تو ی گوشم بود چیزی گوش نمیدادم فقط برای اینکه گوشم گرمشه از استفاده کردم.

یهو شنیدم که یکیشون...اسمشو بلد نبودم.

داشت به بقیشون میگفت:هوا خیلی سرده دارم یخ میزنم.

بهو منم برگشتمو نگاشون کردم میخواستم ببینم کدومشون بودن.

بعد یه فکری به ذهنم رسید و شروع کردم به س.م.س دادن به چانی.

.

.

.

(چانیول)

بکی تمام اتفاقو برام تو س.م.س گفت.

بعد منم به بقیهی بچه ها گفتم.

یه نقشه ای کشیدیم و به بکی گفتیم.

.

.

.

(یون سئونگ اه)

دوتا ماشینا وایسادن.

پسرا پیاده شدنو به طرفمون اومدن.

ترسیده بودیم در حدی که اگه نزدیک تر میومدن پیاده میشدیم و فرار میکردیم.

به هم نگاهی کردیمو آب دهنمونو قورت دادیم.

اون پسر شیطونه اومد و درو برامون باز کردو بعد گفت:اگه میشه لطف کنین بیاین بیرون.

ماهم پیاده شدیم.

تاکسی ها بعد از پیاده شدنمون رفتن.

.

.

.

(کیم سو یون)

خیابون تقریبا خلوت بود.

اومدیم فرار کنیم که...

همون موقع موچ پایه آی یو پیچ خورد.

در حدی که فکر کردیم شکسته و نمیتونه راه بره.

دیگه هممون تقریبا شکستو پذیرفته بودیم.

پسرا گفتن:لطفا دنبالمون بیاین.

ماهم آروم آروم داشتیم میرفتیم که یهو پسرا برگشتن طرفمون.

چند قدم عقب رفتیم.

.

.

.

(کریس)

رفتیم سمتشون.

متوجه پیچ خوردن پای اون دختره نازه نشده بودیم.

که سهونی گفت:اگه لاکپشتم دنبالمون میومد زود تر از شما میرسید.

همشون از خجالت آب شده بودن.

که یکیشون گفت:ببخشید مچ پایه دوستمون پیچ خورده.

بکی گفت:اگه زود تر نیاین پاساژا میبندن.

.

.

.

(یونا)

یکیشون اومد طرفمون گفت:کی پاش پیچ خورده؟

ماهم با اشاره به آی یو اشاره کردیم.

اومد جلوتر، پشتشو بمون کردو زانو زد.

هممون خشکمون زده بود.

پسرا خندشون گرفته بود و زیر لبی میخندیدن.

بعدش گفت:هی دختر بیا رو کولم تا دم پاساژ میبرمت.

بعد اون پسر شیطونه اومد جلو گفت:راست میگه اونجاهم مثلا به عنوان معلولین ویلچر میگیریم.

بعدم یه لبخند زد و کنار رفت.

بعد از یه عالمه اسرار اروم اروم رفت روی کولش.

.

.

.

(آی یو)

از خجالت تموم مرده بودم.

بعد آروم جوری که کسی نشنوه گفت:جات راحته مشکلی نداری؟

_نه ممنونم

_راستی خیلی سبکی.!!!

بعد یه لبخندی زدو صورتشو چرخوند جلو.

من هیچی نگفتم.

به پاساژ نزدیک شدیم.

همه رفتن تو و من اون پسره بیرون وایسادیم.

ترسیده بودم؛قلبم که دیگه داشت از جاش در میومد.

.

.

.

(یون سئونگ اه)

رفتیم و یه ویلچر کرایه کنبم که گفتن:باید یه چیزی گرو بزارین.

منم بدو رفتم و شناسنامه ی آی یو رو ازش گرفتم.

و بعد بدون هیچ حرفی اونو گرو گذاشتم و با ویلچر اومدیم بیرون.

بعد آی یو رو نشوندیم توش وبه سمت لباس فروشی های پاساژ حرکت کردیم.

بعد رفتیم داخلو و پسرا گفتند برین تو و یکی یه دست لباس گرم انتخواب کنید بعد یه جوری از خجالت هم در میایم

ماهم بدون هیچ حرفی رفتیم تو.

من یه پالتوی صورتی برداشتم؛یون سئون هم یه پالتوی قهوه ای برداشت؛یونا هم یه پالتوی بنفش برداشت و آی یو هم یه پلتوی آبیه آسمونی با خز سفید برداشت.

سعی کرده بودیم زیادگرون نخریم.

ما پشت به پشت پسرا میومدیم.

رفتیم شناسنامه ی آی یو گرفتیمو ویلچر رو دادیم بعد همونی که قبلا آی یو رو کول کرده بود اومد و دوباره کولش کرد.

داشتیم میرفتیم که یهو پسرا وایسادن و به ...

.

.

.

بنظرتون کی بود که آی یو رو کول کرده بود؟

بنظرتون چی شد؟

نظر یادتون نره هااااا.

تا قسمت بعدی باااااااااای.

نظرات 1 + ارسال نظر
Narges جمعه 29 تیر 1397 ساعت 11:09 http://lovekore.blogfa.com

من در کف اینکه چه کسی ایو رو کول کرد موندم...
فقط اکه چانی باشه!

من که قول دادم چان نباشه پس هیچ نگران نباش;-)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.