STORIES TIME KOREA

STORIES TIME KOREA

وقت داستان های کره ای
STORIES TIME KOREA

STORIES TIME KOREA

وقت داستان های کره ای

LOVELY(7

سلاااااااااااام

شبتون کره ای.

امیدوارم خواب های کره ای ببینید.

خب با قسمت جدید اومدم.

منتظر نظر های زیباتون هستم.

منتظرم؛نظر پلیییییییییییییییییییز

 

 (بکهیون)

رفتم نزدیک در.

درو باز کردم.

دیدم اون دختره که با ما بود داره به دیوار بایه پاش راه میره.

دنبالش رفتم دیدم رفت اتاق بهداشت.

اونجا دکتر هنوذ بیدار بود.

رفتم کنار در و شروع کردم به گوش دادن حرفاشون:

-چیزی شده که اومدید اینجا؟

-ببخشید میدونستم باید صبح بیام اما درد پام نذاشت بخوابم.

-پاتون پیچ خورده؟

-بله.

-متاسم این دیگه بیش تر از یه پیچ خوردن مچه.فکر کنم اگه دیگه تا یکی دو ماه روش را نری بهتره.

-بله.میفهمم خیلی ممنونم.

-حالا یه اسپری بی حسی بت میدم که هر وقت به شدت درد گرف بش بزنی اما نه تمام مدت.

تشکر کرد و داشت میومد بیرون که یه حسی بهم میگفت که وایسا کمکش کن اتاق تبقه ی پایینه آسانسوراهم خواموشن باید با پله بره.

وایسادم تا بیاد.

اومد بیرون یهو تا منو دید ترسید و اومد جیغ بزنه که من در دهنشو سریع گرفتم.

با حرکت سرش به من نشون داد که دیگه جیغ نمیزنه.

منم دستمو آروم آوردم پایین.

همه جا تاریک بود.

همین جوری بهم خیره شده بودیم.

.

.

.

(آی یو)

خیلی ترسیده بودم ازش پرسیدم:شما اینجا چی کار میکنید؟

جواب داد:اودم آب بخورم...

-حالا...مممم...مم...همه چیو شنیدی؟

-اوووووهوم.

-میشه به من یه قولی بدی؟

-آره معلومه

-میشه به کسی نگی ازت خواهش میکنم.

-باشه به کسی نمیگم.

ازم خواست که بزارم کمکم کنه.منم مجبور بودم به خاطر درد شدید پام قبول کنم.

یه دستمو گذاشتم روشنشو یه لنگه پا یلنگه پا از پله ها رفتیم پایین.

اروم در خونه رو باز کردیم.

ازش تشکر کردم و بی سر و صدا هرکی رفت تو اتاقش خوابید.

.

.

.

(یونا)

صبح شده بود.

پاشودمو رفتم تو سالن که دیدم هیچ کس نیست.

اومدمو پرده هارا کشیدم.

آهههههه یه نوری دلنگیزی خونه رو روشن کرد.

رفتم تو اتاقمون دیدم آی یو هنوذ خوابه تو این گروه من آی یو باهم صمیمی تر بودیم.

تودلم گفتم دیشب این همه خوابید بازم خوابه.

اومدم صداش بزنم که دلم نیومد و آروم رفتم بقیه رو صدا زدم.

هممون تو سالن نشسته بودیم که من دیدم اون شیطونه نیست.اااااحتما خوابه.

یکم خجالت کشیده بودیم.

اونا گفتن:بیاین همو به هم معرفی کنیم.

ماگفتیم:یکیمون کمه الان میریم صداش میزنیم.

-ماهم یکیمون کمه ماهم میریم صداش بزنیم.

شیطونرو صدا زدن وبا صورت خواب آلود اومد تو سالن منم رفتم که ای یو رو بیدار کنم.

سو یون دم تخته آی یو بود اومد صداش بزنه که مثل همیشه پاییین تخت میشست و مچ پاهارا فشار میداد.

اومدم که بش بگم ای یو پاش پیچ خورده که مهکم زد رو مچ پاش و مچ پاشو فشار داد.

.

.

.

(سهون)

یهو دیدیم یه صدای جیییییییییییییغییییی اومد.

بکی خواب از سرش پرید و دویید تو اتاق و یه اسپری آورد.

بدو بدو رفت تو اتاق دخترا ماهم دنبالش رفتیم.

سریع اسپریو یه تکونی داد و زد به مچ پایه دختره.

آی یو که از درد گریش گرفته بود آروم شد و آروم آروم گریش بند اومد.

یکی از دخترا هزار باااااااااااار از آی یو برای این که زده رو پاش معذرت خواهی میکرد.

آی یو با تکون دادن سرش نشون میداد که یعنی مشکلی نیست.

آروم آروم بردیمش و توی سالن روی صندلی نشوندیمش.

برای این که هواسش از درد پرت شه ماهم اومدی خودمونو معرفی کردیم...

اوه یه چیزی دیدم نگاهای بکی و آیو بهم مشکوک بود.

بکی رو بردم تو اتاق ازش پرسیدم:بین شما دوتا چیه؟

-هیچی.

-چرا یه چیزی هست از تو چشات معلومه راستشو بگو.

-خب اگه راستشو بخوای...

کل ماجرا را برام تعریف کرد.

هیچی نگفتم و اومدم درو باز کنم که برم بیرون که تا در باز شد همه بچه ها افتادن تو.

پرسیدم چرا پشت در فالگوش وایسادین.

حالا دیگه همهی ما پسرا از همه چیز خبر داشتیم و فقط دوستای همون آیو نمیدونستن که حالا قرار بود آی یو به دوستاش همه چیو توضیح بده و...

.

.

.

(چانیول)

رفتم حمام که بعد از یه مسافرت طولانی و خسته کننده به آرامش برسم گرچه همه قبل از من و یون سئونگ رفته بودن ولی خب...

رفتم تو و شیر آب رو باز کردم که یهو ...

.

.

.

که یهو چی شد؟

شما چی فکر میکنین؟

تا قسمت بعدی بای.

نظررررررررررررررررررررررررر بدییییییییییییییین پلییییییییز.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.