STORIES TIME KOREA

STORIES TIME KOREA

وقت داستان های کره ای
STORIES TIME KOREA

STORIES TIME KOREA

وقت داستان های کره ای

LOVELY(8

سلام سلام سلاااااااااااام

امروز با قسمت جدید اومدم

تورو خدا سر بزنید و نظر بدین

حالا وقتتو نمیگیرم ببپر ادامه

نظر نظر نظررررررررررررررررر بدین

پلییییییییییییییییییییییییییییییییز

  (چانیول)

دیدم یه صدایی میاد.

یذره ترسیدم.

اما شنیدم که انگار یکی داره آواز میخونه.

یهو به خودم اومدم دادیییییییی زدم که من تو حمامم.

صدای آواز قطع شد و یهو یه صدای دادی اومد:بااااااااااااشه خودم میدونم اینجا دوتا حموم دارهههههه.

گفتم:خب باشه موفق باشی.

زیر لب خندم گرفته بود از سوتیه خودم.

وقتی اومدم بیرون دیدم سوهو بدو اومد گفت:خب چرا آماده نمیشی؟

-چرا...باید...آماده شم؟

باید بریم برای دانشگاه کارامونو انجام بدیم و تازه بعد از اونم باید بریم پول خوابگاهو از همین الان بدیم.

گفتم باشه و سریع خودمو خوش کردمو آماده ی رفتن شدم.

خواستیم بریم بیرون که از دخترا پرسیدم شما نمیخواین کارای دانشگاتونو انجام بدین؟

-نه ما همه رو قبل از سفرمون انجام دادیم.

-خب باشه میبینیمتون.

سوهو گفت:راستی من صبح که رفتم پایین گفتن داریم آشپز خونه را تغییراتی میدیم.اگه گشنتون شد برین بیرون یه چیزی بخورین.

-باشه شما برین به کاراتون برسین.

خداحافظی کردیمو رفتیم.

.

.

.

(کیم سو یون)

ماهم لباس پوشیدیمو رفتیم بیرون ولی یونا و آی یو رفتن پایین که مواد غذایی بگیرن که خودمون یه چیزی درست کنیم.

منم با یون سئونگ رفتیم بیرون تا هرچی می خوایمو بخریم.

داشتیم میرفتیم که از یه سی دی فروشی رد شدیم.

به یون سئونگ گفتم حالا که داریم بر می گردیم هتل،کاریم نداریم یه دقیقه وایسا من برم چند تا سیدی بگیرم.

-می دونم می خوای چی بگیری ولی فقط فقط یدونه باشه؟

-باشههههههههههههه یدون فقط یدونه.

رفتم تو ویکی از ترسناک ترین فیلمو بر داشتم و خریدمش اومدم بیرون و با یون سئونگ راه افتادیم به سمت هتل.

.

.

.

(یونا)

شروع کردیم به پختی غذا غذاهای رنگ وا رنگ.

آی یو سر غذا وایساد و منم رفتم که میزو آماده کنم.

یه پنجره بود تو سالن درشو که باز کردیم دیدیم میخوره به یه پاسیو یه بزرگ.

توی پاسیو یه میز دراااااااازی بود من و آیو هم میزو با غذا های خوش بو خوشگل پر کردیم.

سو یون و یون سئونگ اومدن.

خواستیم ناهار بخوریم که یهو دیدیم در باز شد.

پسرا اومدن.

-واااااای چه بو های خوبی میاد.چه خبرا اینجا.

-کارتون تموم شد؟

-بله خیلی خلوت بود خاهم کارمون درست شد.

-هاااا

-ببخشیییییید غذا به اندازه ی ما هم هست؟

-بله فکرشو میکردیم که بیاین و برای شما هم غذا گذاشتیم.

شروع کردیم به خوردن که چانیول پرسی اینو از کدوم رستوران گرفتین؟

خیلی عصبانی گفتم:از رستوران آیو و یونا.

بکهیون:خخخخخخخخخ چه باحال اسم شما دوتا روشه.!!!

سهون زد تو سر بکی و گفت:خنگه منظورشون این بود که رستورانی در کار نیست خودشون درست کردن.

-هاااااااااان ببخشید غذاتون خیلی خوشمزه شده.

همه تشکر کردن و پاشدن ضرفاشونو بردنو شستن.

ما همینجوری موندیم.

یه لبخند کوچیکی رو لبمون پیدا شد.

.

.

.

(لوهان)

سو یون یه فیلم آورد گفت شب شده بجای شامم خرت و پرت خریدم بخوریم.

ما که نمیدونستیم فیلمه ترسناکه نشستیم باش دیدیم.

فیلم ترسناکا رو هم هر وقت شروع می کنی نمیتونی از وسطش پاشی بری باید تا تهش بری.

رسید به جا های ترس ناکش که آی یو گفت من برم دیگه از این جور فیلما خوشم نمیاد.

ما هممون به بهونه کمک به آی یو پاشدیم رفتیم تا آخر فیلم خودش تنها بود.

مونده بودیم که مردس یا زندس.

رفتیم تو سالن دیدیم به پاسیو خیره شده از ترس به خدش میلرزید.

هممون آروم آروم اومدیم سمتش که آی یو ازش پرسید:چیزی شده؟

یهو ترسیدو پرید بالا.

پاسیو رو با دستش نشون داد.

گفت:او...او...اون...اونجا.

کریس گفت بیخیال حتما نشسته این فیلمو دیده و رفته تو خیالات.

هممون خدمون گرفته بودیم.

که دوباره به پاسیو اشارا کردو گفت:نه...نه...مممم...من فیلمو...تا آخرش ندیدم...و خاموشش کردم.

بکی ترسیدو پشت سوهو قایم شد.

ماهم که یکم ترسیده بودیم هرکی به هر بهونه رفت یه جایی اما یهو صدای جیغیییییییی بلند شد.

همه بدو رفتیم تو سالن دیدیم دخترا به پاسیواشاره میکنن.

کریس دوباره گفت همتون جن زده شدین؟

دوباره دخترا به پاسیو اشاره کردن و گفتن:...اون...اونجا.

صد بار اینو تکرار کردن که دیگه سو هو کتابشو گذاشت کنارو با چانیول رفتن سمت پاسیو.

اومدن پاسیو رو درشو باز کنن که...

.

.

.

که چی؟

یعنی چی میشه؟

برای اونا چه اتفاقی میوفته؟

تا قسمت بعدی باااااااااااااای.

نظرررررررررررررررررررررررررر پلیییییییییییییز.

نظرات 2 + ارسال نظر
Narges یکشنبه 31 تیر 1397 ساعت 16:14 http://lovekore.blogfa.com

الان تا قسمت بعدی هزار تا فکر به مخم میزنه، روانی میشم میره...
پس زودی قسمت بعد رو بذار

باشه آجی همین الان میزارم

ASaLi BaNoO یکشنبه 31 تیر 1397 ساعت 14:04 http://Kore8082.blogfa.com

خب چی میشه یعنی؟؟
خوب بوداجی:))

مرسی بازم بیا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.